از وقتی یادمه خوره کتاب بودم، با اینکه درتمام زندگیم مهمترین خصیصم شکمویی بوده، اما کتاب برام حکم دیگه ای داره. پدرم هرچی که نمیخرید جیره کتاب و مجله و رومه من را داشت. چون این خوره کتاب شدن حاصل هدایت و تربیت خود پدرم بود. 

پدرم عاشق کتاب بودن و یکدوست داشتن با یک گنجینه بزرگ شخصی که تا زنده بود، پدرتامین بودن و ساعتهاشون به گپ و گفت درباره کتابها بود. البته خود پدرهم گنجینه خاصی داشتن که من بی توجه به رده سنیم، دور از چشم مادر و پدر تونسته بودم ظرف چندماه تمومش کنم یادمه دبیرستان که بودم، تمام نمایشگاه کتابهایی که میزدن توی مدرسه، ساعات بی کاری و زنگ تفریح نداشت، من اونجا مشغول خوندن بودم. بعدتر تو دوره دانشجویی آویزون درکتابخونه دانشگاه و بعد دانشگاه تا قبل شاغل شدن کتابخانه تخصصی که اونروزها قفسه باز بود و من بین قفسه ها تا ساعت تموم بشه، تازه بعد اونجا یک کتابخونه تخصصی دیگه میرفتم که خودم ساعتها بحث کرده بودم با مسیولش که دسته بندی کردن رشته ها غلطه و ما هم باید اجازه استفاده داشته باشیم و بالاخره مجوز گرفته بودم و با یکی از دوستانم چه خرابکاری ها که نکردیم و چه آتشها که نسوزوندیم و چقدر نخندیدیم.

بعدتر که شاغل شدم از فضای کتاب خوندن دور شدم و کار به جایی رسید که کامل بوسیدم و گذاشتم کنار و حالا کتابخانه شخصی خودم پراست از کتابهایی که حتی ورق نزدم و فقط عاشقانه خریدم. 

امسال که به نمایشگاه کتاب نرسیدم از خان داداش خواستم برام کتاب ملت عشق را بخره و چه لذتی داشت صفحه نخستش مترجم اثر برام دست خطی به یادگار نوشته بود. چند روز اول که حال جسمی مناسبی نداشتم حتی کتابم را نگاه نکردم، اما بدنبال خودم همه جا بردم. امااااا امان از وقتی که نیت خوندن کردم و دقیقا مثل یک کرم کتاب درعرض 2ساعت کتاب را تموم کردم. هرچند صدای همه دراومد که فشار به چشمت نیار و اما وقتی کرم کتاب یکی مثل من فعال بشه، ایستادن نداره

شما چطور؟ آیا کرم کتابی درون خودتون دارید یا مشغله هاتون جایی برای این قرتی بازی ها نمیزاره؟ 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بررسي و نقد پايان نامه ها حرف دل گندله سازی زرند مرجع اطلاعات شکرگزاری ها * ابهامات* سوالات * حرف دل با خـــــدا ثقلین انجام پايان نامه دانلود آهنگ جدید باربری ماین سون